جنبش آوانگارد در سینمای صامت فرانسه

اصطلاح فرانسوی آوانگارد یا پیشرو که در هنر به کار می رود به هرگونه جریان یا جنبشی درهنر اطلاق می شود که گرایش تجربی (Experimental) دارد و هنرمندان آن در خارج از نظام متعارف ، رسمی و استاندارد هنر رایج آن دوره فعالیت می کنند و همه ی آنها در فرم و موضوع با هنر رسمی و سنتی معاصر خود مخالف و یا معارض اند و ملاحظات تجاری را نادیده می گیرند.

فردی ایتالیایی به نام ریچیوتوکانودو در سال ۱۹۱۱ سینما را هنرهفتم نامگذاری کرد این شخص نخستین نظریه پرداز حقیقی سینماست . تا آن زمان سینما یک صنعت محسوب می شد.او اولین کسی بود که برای سینما بیانیه نوشت و بیانیهِ او به نام «سینما، هنر نو، هنر» هفتم معروف است . او نخستین اندیشمند سینمایی است که مجله ای سینمایی به نام «نشریه هنر هفتم » منتشر نمود.

ولی رهبر جنبش آوانگاردیسم در فرانسه نظریه پرداز دیگریست که لوئی دلوک نام دارد. دلوک برای جنبش سینمای آو انگارد فرانسه بر استفاده از الگوهایی که در اروپای شمالی و از جمله درسوئد در فیلم های کارگردان هایی چون ویکتور شوستروم و موریس استیلر دیده می شد تاکید داشت . او هم چنین فیلنامه نویس و تدوین گری ماهر به شمار می آمد. دلوک دست کم هفت سال پیش از ایزنشتین به تفکر و اندیشه در مبانی نظری و زیبایی شناسی سینما پرداخت و مجله ای به نام «سینما» را منتشر کرد.

دلوک با هر آن چه که درسینمای پیش از جنگ اول در فرانسه به صورت سنت و استاندارد درآمده به مخالفت پرداخت ، به ویژه مخالفت با سو ِاستفاده از تئاتر در سینما. فیلم های تئاتری به اصطلاح «فیلم هنری » در سال های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ اکران های تجاری سینمای فرانسه را تسخیر کرده بود.

لوئی دلوک به طور کلی به عنوان پدر نقد سینمایی در فرانسه مشهور است . او در سال ۱۹۱۹ اصطلاح ابداعی خود سینه است Cineaste را به معنای فیلم ساز موِلف ، مبتکر و صاحب سبک رواج داد. معروف ترین اثر تئوریک دلوک کتاب «فتوژنی » است که دربارهِ نظریه های سینمایی است .

نظریات دلوک فیلم سازان جوانی را که هر یک از آنها چندی بعد به صورت چهره های شاخص سبک امپرسیونیسم در سینمای آوانگارد فرانسه درآمدند به خود جلب کرد. فیلم سازانی چون ابل گانس ، ژرمن د ولاک ، ژان اپشتاین و مارسل لربیه او سینما را شعری تصویری می دانست که رابطهِ بصری بین الگوهای ریتمیک اشیاِ، آدم ها و حرکات را در لحظات زودگذر نشان می دهد. دلوک نه فقط نظریه پرداز بلکه کارگردان ،تدوین گر و فیلم نامه نویس نیز بود. دو فیلم معروف او«تب » (۱۹۲۱) و «زنی از ناکجاآباد» (۱۹۲۲) نام دارد. از روی یکی از فیلم نامه های او نیز نخستین سینماگر زن ،خانم ژرمن دولاک ، فیلم «جشن اسپانیایی » را درسال ۱۹۲۰ساخته است.جنبش آوانگاردیسم در سینمای فرانسه پس از جنگ اول جهانی آغاز می شود و در آخر دهه۱۹۲۰پایان می یابد .

جنبش امپرسیونیستی فرانسه

جنبش آوانگارد در سینما با مکتب امپرسیونیسم(۱۹۲۹ ۱۹۱۸)آغاز شد .

بین سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۲۳ نسل جدیدی از فیلمسازان در پی این بودند که سینما را به عنوان هنر بکاوند.این کارگردانها فیلمسازی در فرانسه را سنگین و کسالت آور میدانستند و فیلمهای سرزنده هالیودی را که در طول جنگ به فرانسه سرازیر شده بودند ترجیح می دادند . در فیلمهای آنها شیفتگی زیبایی بصری و علاقه به کندوکاو روانشناختی مشهود است.

امپرسیونیست مکتبی است هنری بود که ریشه در هنر نقاشی داشت و نام این مکتب از اثری با نام امپرسیون اثر کلود مونه نقاش بزرگ فرانسوی توسط منتقدان هنری آنزمان نامگذاری شد و سپس کلود دبوسی موسیقیدان بزرگ سبک امپرسیونیسم فرانسه با اولین اثر مهم خود بنم بعد از ظهر یک دیو یک اثر با حال و هوای کاملا امپرسیونیستی ساخت و مکتب امپرسیونیست را بعنوان اولین مکتب مدن در موسیقی قرن بیستم از نقاشی وارد هنر موسیقی نیز کرد .

زیبایی شناسی و ویژگی های فیلمهای امپرسیونیستی عبارتند از احساس و عاطفه درونی تحت سیطره روانشناسی عمیق در شخصیت های این نوع فیلمها و ویژگی کنش و واکنش با کاراکترهایی با مثلث عشقی

روایت در فیلمهای امپرسیونیستی از بازنمایی کامل ذهنیت کاراکتر شکل می گرد بر کنش درونی شخصیت ها تاکید می شود نه بر رفتار جسمانی و از معمولی ترین حالات برای نشان دادن خاطرات از فلش بک برای ترجمه حالات روحی روانی بازیگران (آیریس دیزالو و ماسکه کردن) بر افکار و احساسات استفاده می شود.

فضای خارجی سبک امپرسیونیسم کاملا ضد اکسپرسیونیم است و دارای کنتراست کم و حذف عمق میدان و استفاده از لوکیشن های خارجی و کاتهای سریع می باشد و برای مثال فیلم چرخ اثر معروف ابل گانس با تدوین بسیار سریع در سکانس نشان دادن قطار در فیلم که یکی از نمونه های مهم این مکتب سینمایی است.

یکی دیگر از فیلمسازان مهم امپرسیونیستی ژان رنوآر پسر نقاش بزرگ سبک امپرسیونیست فرانسه آگوست رنوآر است که ادامه دهنده راه پدرش البته اینبار در هنری بنام سینماست و فیلم مهم او در این مکتب دختر آب نام دارند.

اولین فیلم صرف نظر از ساخت یک فانتزی ملی یس گونه به نام جنون دکتر تیوب ( ۱۹۱۵ ) گانس روی پروژه های بازاری کار کرده بود ، اما چون اینکه به ادبیات و هنر رمانتیک عشق می ورزید ، آرزوی ساختن فیلمهای شخصی تری را در سر می پروراند . فیلم سنفونی دهم گانس نخستین فیلم مهم جنبش سینمایی امپرسیونیسم محسوب می شد . این فیلم درباره آهنگسازی است که سمفونی چنان قدرتمندی تصنیف می کند که دوستانش آن را برتر از سمفونی نهم بتهوون می شمارند . گانس واکنش های عاطفی شنوندگان به این سمفونی را بایک رشته تمهیدات دیداری نشان میدهد . چنین کوشش هایی برای انتقال حس ها و تاثیرهای عاطفی در جنبش امپرسیونیسم اهمیت محوری یافتند .آخرین فیلم این مکتب هنری نیز ناپلئون نام دارد و ساخته همین فیلمساز می باشد.

دیگر فیلمهای مهم جنبش امپرسیونیسم عبارتند از :

آتلانتید (۱۹۲۱) ساخته ژاک فدر

مادام بودوی خندان و بچه کوچک ( هر دو سال ۱۹۲۳) ساخته ژرمن دولاک

آینه سه ر، پاستور، قلب وفادار (۱۹۲۳)، سقوط خاندان آشر (۱۹۲۸) و پایان دنیا (۱۹۲۹) ساخته ژان اپستین

الدورادو دون ژوان زن غیرانسان ساخته مارسل لربیه

ریشخند سرنوشت و منیل مونتان ساخته دمیتری کیرسانف

اجاق سوزان به موسژوکین و کین ساخته آلکساندر ولکوف

ژاک فدر نیز در فاصله سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۶ فیلمهای امپرسیونیستی ساخت .

لربیه فیلم مرحوم ماتیاس پاسکال و دون ژوان را تولید کرد . دولاک به نحو گسترده به نفع سینمای ناب می نوشت و سخنرانی می کرد . او در سال ۱۹۲۸ فیلمسازی تجاری را کنار گذاشت و فیلم سوررئالیستی صدف دریایی و مرد روحانی را ساخت . بعد از آن او نیروی خود را بر ساختن فیلم های کوتاه انتزاعی متمرکز کرد .

جنبش دادائیسم

دادا جنبشی ادبی و هنری با دامنه جهانی و خصلت هیچ گرایانه بود که از سال ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۲ دوام آورد . هدف اولیه دادائیست ها نه تأسیس یک مکتب هنری تازه، بلکه نوعی دهن کجی به عالم هنر بود، که آن را قلابی و دروغین می دانستند.دادا ریشه در ادبیات داشت و فیلمسازانی طغیانگر به همراه هنرمندانی مانند مارسل دوشامپ و فرانسیس پیکابیا بودند که هدف نهایی آنها انهدام جامعه بود.

من بدین وسیله شهادت می دهم که تریستان تسارا واژه دادا را در ساعت ۶ بعد از ظهر ۸ ام فوریه ۱۹۱۶ پیدا کرد. من با پنج بچه ام حضور داشتم که تسارا این کلمه را برای اولین بار به زبان آورد و ما را لبریز از شور و شادی کرد. در "کافه تراس" زوریخ بودیم و من داشتم پیچه توتونی را توی سوراخ چپ دماغم می کردم. من مطمئنم که این کلمه هیچ معنایی ندارد و تعیین تاریخ هم فقط ممکن است برای ناقص العقل ها و پروفسور های اسپانیایی جالب باشد. چیزی که برای ما جالب است روح داداست و ما همه پیش از اینکه دادا به وجود بیاید دادا بودیم. اولین "مریم عذرا" هایی که من نقاشی کردم برمی گردد به سال ۱۸۸۶ که چند ماه بیشتر نداشتم . خودم را با ادرار امپرسیون های گرافیکی سرگرم می کردم. اخلاقیات احمق ها و اعتقاد آن ها به نوابغ حال مرا به هم می زند.

ژان آرپ

مارسل یانکو نقاش رومانیایی، ماکس ارنست نقاش و شاعر آلمانی، ژان آرپ، ریشارد هوئلزنبک آلمانی، هوگوبال و فرانسیس پیکابیا از جمله اولین طرفداران تزارا بودند که زیر پرچم دادائیسم گرد آمدند. مارسل دوشامپ در سال ۱۹۱۷ در قالب تفکر دادائیسم، کاسه توالت را امضا کرد و به آن عنوان اثر هنری داد و اثر دیگر دوشامب سبیل مونالیزا نام داشت که بر روی نقاشی مشهور داوینچی بود.این آثار توجه هنرمندانی از جمله عکاس معروف من ری را برانگیخت. در پاریس تعدادی از نویسندگان برجسته از جمله آندره برتون،لوئیس آراگون و پاول الوارد شاعر سورئالیست فرانسه به این جنبش ملحق شدند و هنرمندی به نام فیلیپ سوپالت با ایجاد تغییراتی در برخی علایق دادائیست ها در غیر منطق گرایی و تصادف به ظهور نهضت جدیدی به نام سورئالیسم یا وهم گرایی منجر شد.علاوه بر آن تاثیرات دادائیسم در بسیاری از جنبش های پسین آشکارا به چشم می خورد که از آن جمله می توان به جنبش های پاپ آرت و جنبش هنر تعقلی اشاره نمود.

پل الوارد شاعر سورئالیست فرانسوی در سال ۱۸۹۵ متولد شد. در همین زمان با "روبر دسنوس"، "آندره برتون" و "لویی آراگون" آشنا شد و بعد از آن در سال ۱۹۱۹ به گروه "دادا" پیوست.

الوار در سال ۱۹۲۴ به همراه "آندره برتون" مکتب سورئالیسم را بنیان گذاشت. شعر "آزادی" او از شهرتی جهانی برخوردار است.

فیلم های دادائیستی

بازگشت به خرد (۱۹۲۳)_ من ری

باله ی مکانیکی(۱۹۲۴)– فرنان لژه

آنتراکت (۱۹۲۴)– رنه کلر

مکتب سورئالیست

در سال ۱۹۲۲ «آندره برتون» با همکاری «لویی آراگون » و « بنجامین پره » مکتب سوررئالیسم را بنیاد نهاد و بونوئل که ذهن طغیانگرش از مدتها قبل علیه مبانی مذهبی ، اجتماعی و اخلاقی غربی و منطق بورژوایی هنر بپا خواسته بود آنرا پذیرفت.

سورئال به معنای فرای واقعیت و یا برعکس کردن آن است. سورئالیسم جنبشی است در هنر و ادبیات که در دهه های ۱۹۲۰ ۱۹۳۰ در فرانسه شکل گرفت.

در سورئالیسم هدف هنرمند این است که یک واقعیت تازه و مطلق در بیاورد، به عبارت دیگر واقعیت و رویا را به هم بیامیزد "واقعیتی برتر از واقعیت" بیافریند.

از مشهور ترین هنرمندان سورئالیست "سالوادوردالی" "رنه ماگریت" " پل الوار" و "گیوم آپولینر" هستند.

مکتب سورئالیست با گریز به نظریه فروید سینمای ضد روایی آفرید و علیت را بر هم می ریخت. آندره برتون و دوستش "لویی آراگون" از آن جهت که هر دو پزشک امراض روانی بودند، به نوعی نظریه فروید در مورد ضمیر پنهان را وارد ادبیات کردند و به این ترتیب سوررئالیسم با جایگزینی مفهوم واقعیت برتر به جای عصیان و نفی موجود در دادائیسم شکل گرفت.

به عقیده این گروه هر چیز که در مغز انسان می گذرد (در صورتی که پیش از تفکر یادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهای خود به خودی (که بدون اختیار از دهان بیرون می آید) و همچنین رویا جزء مواد اولیه سورئالیسم به شمار می رود.

ویژگی فیلم های سورئال عبارتست از : یک سری نماهای تک پلانی نمای و لانگ شات با موضوع های فرا واقعی و مستندوار و لوکیشن های خارجی و مانند تاتر ضبط شده ادیسون در لوکیشن های داخلی آندره برتون در سال ۱۹۱۹ تصویر عجیبی را در ذهنش دید و جمله ای را شنید تصویر محو شد اما جمله ای که شنید را به خاطر سپرد : « پنجره مردی را دو تکه کرده است.» بعد هم چند جمله بی ربط دیگر بدون اراده و ناآگاهانه به ذهنش آمد. کلمه سورئالیسم از نمایشنامه ای نوشتة گیوم آپولنیر انتخاب شد. آندره برتون در سال ۱۹۲۴ اولین مانیفیست سورئالیسم را منتشر کرد.

شرح مکتوب این تجربه را که بعدها « متن خودکار» نام گرفت ، دادائیستها بی درنگ پذیرفتند ، ولی در حقیقت اولین نفس یک جنبش تجربی سورئالیسم بود . پس از آنکه دادائیسم با آن وضع فضاحت بار از میان رفت ، گردانندگان آن در سال ۱۹۲۱ به دور آندره برتون که خود نیز زمانی جزو دادائیستها بود گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند سورئالیسم به طور رسمی در سال ۱۹۲۲ تشکیل شد.

آندره برتون پس از همکاری با تریستان تزارا، بسال ١٩٢٤ نخستین بیانیه ی شیوه سوررئالیسم را انتشار داد و اصول این شیوه را به تفصیل، روشن کرد :

ما کاری با ادبیات نداریم اما اگر لازم باشد مثل هر کس دیگر میتوانیم از آن استفاده کنیم.

سورئالیسم نه یک وسیله بیان جدید است نه چیزی ساده تر. وسیله ای است برای آزاد سازی مطلق ذهن و امثال آن ما مصمم به ایجاد انقلاب هستیم.

ما کلمه سورئالیسم را با کلمه انقلاب در یک ردیف قرار مید هیم.

_ ما ادعای تغییر چیزی از اشتباهات انسان را نداریم، فقط میخواهیم نشان دهیم که چه افکار سستی دارد و خانه اش را روی چه خاک پوکی ساخته است.

_این اخطار رسمی را توی صورت جامعه پرت میکنیم هر قدر هم که از نابرابریهایش و از حرکتهای غلطش دفاع کند ما هدف خود را گم نمی کنیم.

ما در شورش تخصص داریم اگر لازم شود هیچ کاری نیست که ما قادر به انجامش نباشیم.

اولین فیلمی که تا حدودی دارای ویژگیهای سوررئالیستی بود «بازگشت به عقل» (۱۹۲۳) نام داشت که مدت زمان آن سه دقیقه بود و توسط مان ری ساخته شد. این فیلم هرچند بیشتر ویژگی دادائیستی داشت ولی در حقیقت پیوندی بین دادائیسم و سوررئالیسم ایجاد کرد. مان ری عکاسی آمریکایی بود که در آن زمان در پاریس زندگی می کرد و در مونتاژ عکس سابقه داشت او فیلم «بازگشت به عقل» را برای نمایش در یک برنامۀ دادائیستی ساخت. فیلم «بازگشت به عقل» سرانجام توسط تریستیان تزارا در ۶ ژوئیه ۱۹۲۳ در این مراسم شبانه که آن را «از قلب تاریش» نام نهاده بودند به نمایش درآمد همچنین فیلم های دیگری مثل «بالۀ مکانیک» اثر فرنان لژه و «اماک باکیا» اثر همین مان ری (که هردو فیلم بیشتر از دادائیسم پیروی می کردند تا سوررئالیسم) ساخته شد و به نمایش درآمدیک فیلم دیگر «آنه میک سینما» ساختۀ مارسل دوشان است. آنه میک درهم ریخته شدۀ حروفی است که کلمۀ سینما را می سازد. در این فیلم که در سال ۱۹۲۶ ساخته شد تصویر تعدادی زن و یک سرباز و یک مجسمه روی یک صفحۀ گرامافون می چرخند سپس هانس ریشتر که فیلمهای: «فیلم شتودی»، «تورم»، «سنفونی مسابقه»، «جادوی دوپولی»، «همه چیز می چرخد و می رود» و «شبح صبحگاهی» را در فاصلۀ سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۹ می سازد که موضوع آنها ملهم است از تخیل و رویا و نکات غیرمعمول و غیرمتعارف. در این فیلم ها، هانس ریشتر هم مثل مان ری و مارسل دوشان سعی می کند ارتباطی بین دادائیسم و سوررئالیسم بیابد..

نخستین فیلم سوررئالیستی را به نام «صدف و مرد روحانی » عنوان کرده اند که در سال ۱۹۲۷ بر اساس سناریویی از «آنتوان آرتو» و توسط «ژرمن دولاک» ساخته شده است.این فیلم سرگذشت حیرت انگیز جوانی معیوب است که برای جلب نظر زنی زیبا با ژنرالی صاحب قدرت به مبارزه بر می خیزد.در این فیلم حملات شدید به کلیسا و مسیحیت به صورتی خواب گونه و کابوس وار و شاعرانه انجام می شود.

ژرژ سادول دربارۀ صدف و مرد روحانی چنین می گوید: «فیلم مجموعه ای از بخشهای مختلف است و از تصورات فرویدی برای بیان آلام و اضطراب های فکری مرد روحانی استفاده می کند.

در سال ۱۹۲۹ «من ری » با الهام از یک شعر « روبر دسنوس» فیلم سوررئالیستی «ستاره دریایی » را ساخت که در آن دنیا بشکلی سیال در هم فرو می رود و فرمهایی عجیب ایجاد می شود که در آن انسانها چون ماهیهای آکواریوم در هم می پیچند و کابوسهای خوفناک با طنز و احساسی شاعرانه در هم می آمیزند.

اما بونوئل با ساخت «سگ آندلسی » در سال ۱۹۲۸ گام بزرگی در بیان سوررئالیستی بر می دارد. او و « سالوادور دالی» موفق شدند که انقلاب سوررئالیستی را به سینما بکشانند. در سگ آندلسی می بینیم که قهرمان داستان دو پیانو را درحالی که جسد چند خر روی آنها قرار دارد، در طول یک اتاق پذیرایی با خود می کشد. علیت همچون در رؤیاها محلی از اعراب ندارد بلکه رویدادها صرفاً به خاطر تأثیرات برآشوبنده در کنار هم قرار گرفته اند. مثل صحنۀ شکافتن چشم زن با تیغ یا صحنه ای که دستی پر از مورچه می شود.

فیلم بعدی بونوئل که در سال ۱۹۳۰ به کمک دالی ساخت «عصر طلایی » نام داشت.که در آن هم تصاویر کابوس گونه و هولناک در هم می آمیزد و بونوئل به عمد علیه نهادها و ایدئولوژیهای اجتماعی و اخلاقی نظام بورژوایی دنیای غرب بپا می خیزد.

خون یک شاعر اولین ساختۀ ژان کوکتو فیلمساز مشهور فرانسوی است. فیلم خون یک شاعر را می توان به عنوان رؤیایی سینمایی نگریست که در آن، چیزهای تخیلی و مخالف منطق با هم در هم آمیخته اند. ظاهراً همۀ تصاویر عجیب و غیرواقعی فیلم (دهانی که در کف دست شاعر گشوده می شود، مجسمه ای که زنده می شود، راهرو هتل، خودکشی و ادامۀ زندگی و ورق بازی در برف) استعاره ها و اشاراتی هستند به شخص نویسنده. فیلم بر اساس تفسیر کوکتو چنین است: «تنهایی شاعر آن قدر بزرگ است و آن چنان در خلاقیت خود سیر می کند که دهان یکی از آفریده های او چون زخمی در کف دستش به حیات خود ادامه می دهد.»

ژرژ سادول در مورد این فیلم چنین می گوید: «این فیلم که با سرمایۀ خصوصی تهیه کنندۀ عصر طلایی یعنی ویکونت دونوآی تهیه شده است نخستین گام جسورانه ایست که کوکتو در عالم سینما برمی دارد و تنها فیلمی که بنا به ادعای خود وی، در ساختنش کاملاً آزاد بوده است. بداعت های بصری این فیلم صادقانه و شخصی و سرشار از موضوعات وسوسه ها و تداعی های خوابگونه ای که در شعرها، رمانها، طرحها و نمایشنامه هایش به کار برده است. نمونه هایی از این دست: شاعر با ستاره ای بر شانۀ چپ، آینه ای که به جهان دیگر باز می شود، دهان طراحی شده ای که جان می گیرد، جنگ گلوله های برف کودکان که در جریان آن یکی کشته می شود و...

نباید سگ آندلسی و عصر طلایی بر این اثر درخشان، یعنی صدف و مرد روحانی سایه افکند. دو فیلم بونوئل و دالی نقطه های آغاز و انجام است و همچنان که کوکتو به بونوئل دین دارد.

سورئالیستها به صورت غیر عادی به سینما می رفتند: آنها وارد یک سالن سینما می شدند و بدون توجه به دنباله و پایان فیلم بیرون می آمدند و به سراغ سالن دیگر می رفتند ، از فیلمی به فیلم دیگر بی انکه کوچکترین توجهی به سناریو فیلم داشته باشند و تنها به تصویرهایی توجه داشتند که جدا از زمینه ی رواییشان بهانه ای می شد برای رویا و ساختارهای خیالی.آنها در ساخت فیلم نیز از مونتاژ برای ایجاد فضای سورئال استفاده می کردند. چرا که مونتاژ فیلم امکان می دهد که زمان و مکان را به کلی زیر رو کنند و واقعیت و خیال را در نمایشی محسوس در آمیزند.

پیشگامان سورئالیسم به ۳ دسته تقسیم شدند آنها که در برابر فاشیسم جبهه گرفتند و دست به مبارزه زدند مثل پل الوار.آنهایی که به آرمان انقلابی خیانت کردند و به سرمایه داری یا فاشیسم روی آوردند مثل دالی؛ و آنهایی که مدعی پاسداری از سورئالیسم اصیل شدند مثل برتون. برخی مرگ سورئالیسم را در شروع جنگ جهانی دوم و بعضی در مرگ برتون می دانند. اما آثار سیاسی و اجتماعی این مکتب حتی تا جنبشهای دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه هم دیده شده است.

سورئالیسم بونوئل

سگ آندلسی این اولین فیلم بونوئل، به رؤیایی بازسازی شده شباهت دارد از شیوه ای به نام پارانویای انتقادی سر بیرون نهاده که دالی از آن به عنوان بازسازی تصویری رؤیا و کابوسهای درونی انسان یاد می کند و آندره برتون آن را فعالیت متعالی ذهن خوانده است احساس تماشاگر پس از دیدن سگ آندلسی به گونه ایست که پنداری از یک خواب و کابوسی عمیق برخواسته، تصاویر سیال سوررئالیستی فیلم تابع همان منطقی هستند که حاکم بر رؤیاهای ماست.

بونوئل در سال ۱۹۲۹ به کمک سالوادور دالی با فیلم ۱۶ دقیقه ای سگ اندلسی سورئالیسم رو در سینما مطرح کرد. فیلمی که مردم اون دوران چیز زیادی ازش نفهمیدند، ولی امروز به یکی از فیلمهای مرجع سینما تبدیل شده. بونوئل به عنوان یک فیلمساز طغیانگر شناخته شده و همواره به باورهای رایج جامعه حمله میکنه.

بونوئل هم در یکی از اپیزودهای شبح آزادی به آن ادای دین می کند. اگرچه در سینمای بونوئل اغلب نوستالژی غمزده ای در رثای آزادی های از دست رفته وجه مشخص تری دارند.

سینمای سورئال بونوئل پاسخی جدی به همه ی کسانی است که سورئالیسم را فقط در بی علتی تصاویری الزاماً بدون ربط و برش خورده که درصدد شکلی از بازآرایی نزد مخاطب است می جویند و مطمئناً دل سپردن به نسبی گرایی اغراق گونی مثل این که در تلاش برای یافتن مفهومی مشترک از تصاویر انتخابی متعدد که به یکدیگر برش می خورند.

فیلم های سورئالیستی

صدف دریایی و مرد روحانی (۱۹۲۷) ژرمن دولاک

سگ آندلسی (۱۹۲۸) لوییز بونوئل

ستاره دریایی (۱۹۲۹) _ من ری

عصر طلایی (۱۹۳۰) لوییز بونوئل

خون شاعر (۱۹۳۰) _ ژان کوکتو

نمره اخلاق صفر(۱۹۳۳)– ژان ویگو

امیر نقش کار

منابع :

مکتب‌ آوانگارد در سینمای‌ صامت‌ فرانسه - نوشته احمد ضابطی‌ جهرمی

فرهنگ فیلمهای سینما - ژرژ سادول- ترجمه هادی غبرایی - نشر آینه

تاریخ سینمای هنری۰۳۹; نوشته اولریش گرگور و انوپاتالاس ترجمه هوشنگ طاهری- انتشارات فرهنگی و هنری

تاریخ سینما دیوید بوردول، کریستین تامسون، روبرت صافاریان(مترجم) - نشر مرکز

تاریخ سینما- اریک رد- ترجمه وازریک در ساهاکیان - جلد اول